به دست کی سپارم این دل خونین و رسوا را

به دست کی سپارم این دل خونین و رسوا را
که بیش از این نگرداند  پریشان  خاطر  ما را

سریر نامرادی آشنائی همچو من خواهد
که بر بامش بر افرازد لوای داغ دنیا را

به دریائی زدم دل را که امید رهائی نیست
نگیرد  نا خدا  اینجا  غریق  خشم  دریا را

کشیدم درد عشقی و چشیدم زهر هجرانش
نیازی  نیست  ای  یاران ، دم گرم مسیحا را

بنای  عشق  آلوده  نگردد  با  هوس  رانی
که در گهواره طفلی می کند رسوا،زلیخا را

مرا  تا  مرز  نابودی  کشانده  وهم  آینده
چه دارد بخت من در سر،طلوع صبح فردا را

نمی گیرند اینجا دست فریاد تو را واسع
به گوش عشق می باید رساند آوای غمها را


سید علی کهنگی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد