باز برگرد و بیا بی سرو سامانم کن

باز برگرد و بیا بی سرو سامانم کن
واله و درد به در هرچه خیابانم کن

تو که صد آینه تصویر تماشا داری
غرق زیبایی خورشید درخشانم کن

مثل یک برگ خزانیکه فرو می افتد
بعد هر حادثه بازیچه طوفانم کن


شاید این باره به دریا برسانی ما را
چشمه در چشمه پر از نغمه بارانم کن

در افق های پر از آبی اقیانوست
قطره ای بر سر امواج پریشانم کن

لحظه های خوشمان را به تماشا بگذار
محو آرامش مزگان غزلخوانم کن

من لب تشنه تر از خاک کویرستان را
همدم ساحل بارانی گیلانم کن

شانه بر شانه شبهای مه آلود بزن
سر همراهی یک خاطره مهمانم کن

تو همانیکه غمت را به دلم جا کردی
چاره صفحه تقویم زمستانم کن

علی معصومی

نظرات 1 + ارسال نظر
یکی چهارشنبه 28 شهریور 1403 ساعت 21:57

تو خورشید توسی انیس النفوس
تو در گاه هر رانده ی خسته ای
تو شوقی تو بارانی، ابر، ساحلی
تو یاری گر هر که ره بسته ای

شده آرزویم که رخصت دهی
بیایم به مشهد به صحن و سرات
بگویم دلم لک زده واسه ی کربلا
بگویی اجابت شده این برات

چقدر خسته ام از همه عالم و
چقدر این دلم زخم و تنها شده
به یک گوشه از صحن تو. راضیم
همان گوشه که کل دنیا شده!

پر از غصه هایی شدم که فقط
شود با تو گویم، دلم تنگ شد
تمام زمین با همه وسعتش
برایم فقط کوچه ای تنگ شد

نگاهی کن و بر منم عرضه دار
که باران لطف تو بی انتهاست
کلید همان قفل این غصه ها
دلم گفته آقا که پیش شماست
شکوفه دهقان

ممنونم بابت شعرزیباتون
یا ضامن آهو

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد