خوش آمدی به قلب من ای ماهتاب من

خوش آمدی به قلب من ای ماهتاب من
عاشق شده ای تو هم در کنار آفتاب من

پیوند زمین وآسمان راهم رقم زد است
آنکس که می‌دهد تو را نوید خواب من

با داشته های خود هم  بسر میکنم ببین
هیچ داشته ای بهتراز تو نباشد بباب من

من شمس و محیط دایره را میزنم مثال
در گردش این دایره هستیم و تو ناب من

هرگز مرو ز پیش من ای سپیده بخوان
عکست به جان و دل نشسته برتاب من

من بوسه ها زده ام هرشب تورا بخواب
ای خواب شیرین من و آن روحباب من

بر جعفری  ببخشا گنه که عاشقت  شده
قنداست گفته های سپیده بریز بآب من

علی جعفری

آمد‌به دیدار من و یارهم ندیده ناز عشق

آمد‌به دیدار من و یارهم ندیده ناز عشق
من عاشقش بودم وشده ام همتراز عشق
در اوج گفتگو بودیم و بودش شب مدام
از هر دری نوشتیم و گفتیم  به راز عشق
مجنون ندیده بود سالها لیلیش را بجان
درفکر او بود و بوسه می‌زد به فازعشق
تاریخ عشق رانوشتیم و باشورواشتیاق
بوسیدم ازصورتش و کردم احتراز عشق
ساکت شدم و نگفتم که در چه فکری ام
نیت کرده  بودیم  بشویم سر فراز عشق
رفتم به کوی غربت از چشم این دیدگان
زنجیر بسته  بودند  مرا هم حجاز عشق
ترکش مکن شاعری راکه جانفدای توست
عمرش را گذاشته ندیده ای سروناز عشق
اسمش علی هست وبدان که درقلب نهان

مهمان کرده ای جعفری را هم به آز عشق

علی جعفری

تاریخ را ورق بزن که بعشق خواهی رسید

تاریخ را ورق بزن که بعشق خواهی رسید
هیج راهی را نبسته ایم و به چاهی رسید

آنجا نشسته است یوسفی به انتظار عشق
با کاروان عشق هستیم و به شاهی رسید

آنجا بهانه های شور عشق را هم داده ایم
قرآن بخوان که جعفری هم براهی رسید

در سوره یوسف هستم و من یاد توکرده ام
آنجاست که یوسف هم به داد ماهی رسید

زندان برفت و اذیت های بیشمار چو دید
تعبیر خوابی کرده‌ایم که او به لاوی رسید

عاشق شدن خطا نیست تو ای سپیده جان
سالها منتظرت هستیم و دل به آهی رسید

در وادی عشق بخوان خدا هم اسیر گشت
باخلقت عشق خودش هم به شاهی رسید


علی جعفری

آگاه باش که منهم عاشقانه سروده‌ام

آگاه باش که منهم عاشقانه سروده‌ام
سالهاست که برای تو ترانه سروده‌ام

آگاه باش که از تار و پود این جانمی
رشدکردنت رادیدم و بهانه سروده‌ام

آگاه باش که حسرتت مرا هم بکشت
از بسکه برای تومن فسانه سروده‌ام

آگاه باشکه خفته ام در سیراین زمان
پرواز کردنت را هم جوانه سروده‌ام

آگاه باش که به عمرت عزیز من شدی
من این شعررابرای تومیانه سروده ام

آگاه باش که گریه های مرا تو دیده ای
در پیش تو نشستم و یگانه سروده‌ام

آگاه باشکه وعده ای داده اند به عشق
در پیش تو هستم و شبانه سروده ام

آگاه باش که مال من هستی ودر خاطرم
من خاطره های خود را بخانه سروده‌ام

آگاه باش که سپیده جعفری هم برفت
با طرز آن نگاهت من خزانه سروده ام

علی جعفری

قلب من بود برایت که فهمیده نشد

قلب من بود برایت که فهمیده نشد
عاقبت خار شدم نیک پسندیده نشد

صورت چرخ و فلک رنجش ایام بشد
درصدد بود بخواند که رنجیده نشد

عاشقت گشتم ومن تا به لحد میگویم
همردیفم شده ای یاد تو غمدیده نشد

صحبت از لعل لبت کردم و نارم کردند
من هدف داشتم اما به برم دیده نشد

حسرت روی تو در خانه قلبم چو فتاد
سعی کردم که بگویم که بر چیده نشد

جعفری نام خودت زمره عشاق بنویس
هرچه گفتیم غزل بر همگان دیده نشد


علی جعفری