قلم دیگر نمی نویسد درد ها را
و کاغذ سیاه نمیشود
با گرفتن قلم
قلم میلرزد
چون کبوترِ سرما خورده
که در کنجی خوابش برده
و خسته از تلاطم موجها
در گوشهای افتاده
هر بار سرخ مینویسد
خون
من ماندهام با حجم زخم های نانوشته
قلم هم آنها را با خون آغشته
از پشت دیوار خاطرات می نگرم
از زیر خاکستر پر فروغ درماندگی
خندهء شیرین را از زندگی
کنون را که می نگرم
کوله بارِ آه و حسرت
برای دیروز های مرده و خاطرات زنده
ولی باز هم قلم خموش است
در درون استخوان هایم دردی به جوش است
که ناگفته دود میکنند
میدانم
سلولهای بدنم را هیزم گردانیده
اما باز هم قلم نمی نویسد
گوش زدم میکند :
تاب و توان این همه بارم نیست
تاب و توان این همه بارم نیست
عمریست قلم با من در جنگ است
ساحل احمد احمدی
من در گذرم از تو ، تو بی خبری از من
من آتش و تو چون دود، بالاتری از من
من رود خروشان و تو سنگِ سرِ راهی
بیهوده تلاشی بود، در همسفری از من
از عشق تو بهر دل سودی نشود حاصل
شادم نرسید بر تو ، هرگز ضرری از من
دراین دل غمیگنم من هرچه که می بینم
ازعشق نشانی نیست جزچشم تری از من
چون شاخهِ پوسیده در جنگل احساسم
نه سایه ونه مانده ست دیگرثمری از من
یک دم نشده شادان از عشق تو دل ایجان
ازعشق تو سوخت اما خوش بال و پری از من
شعله چو شود خاموش آنگاه نمی بینی
جز شعرم و خاکستر ، دیگر اَثری از من
پژند محرر صفایی
َگفتــا پــدرم کــه ای پســر جــان
پنــدی بدهــم بِه آید از نان
َچــون چــادری همســرت بپوشــان
شـهد ســخنت بــه او بنوشــان
جانــت بکــن از بــرای او مَهــر
هرگــز نکنــی ز همســرت قَهر
َرازی کــه بود به خانواده
حملــش بکــن و نکــن پیــاده
طفــان خــودت ادب بیامــوز
شــمعی ز علــوم رب بیافــروز
حرمــت بــه مجــاورت نگهــدار
الجّار مقــدم اســت بــه الــدّار
کاظم بیدگلی گازار
صدایت می کنم
آهنگ بارش در میان باد
ای رویای پنهان
کز طلوع خنده هایت ، خانه ام آباد
صدایت می کنم
پنهان کلیدِ دشت های پر زِ پروانه
و تو
قصد سفر را از دلت بردار
دلم از عشق مالامال
و آه از دردِ پنهان مانده در این کلبه ی آمال
دلت شوق سفر دارد
دلم بر شانه های دار
صدایم کن
توی ای رویای آزادی
میانِ قصه های قلب ها در بند
نگاهم کن
تو ای شوقِ پریدن در رگِ تردید
و بر این غُصّه ها در بند
صدایم کن
برایت یک سبد از خوشه های عشق آوردم
و یک دسته گل از باغِ شقایق های دل بر باد
صدایم کن
تو ای زیباترین امّید
ای زیباترین فریاد
جمال الدین بخشنده