بودش چو کنارم که دلشادم کرد

بودش چو کنارم که دلشادم کرد
چندی است زدوریش بیدادم کرد
حالی به گوشه ای خزیده با دیده تر
در باغ وگستان نشد بازدلم نه یادم کرد


عبدالمجید پرهیز کار

تووی ابیات نگاهت

تووی ابیات نگاهت
یکریز تکرارمیکنم ،
واژه هات را
طوطی وار

تووی غربت نگاهت
مرامت را یکریز تکرارمیکنم ،
گاه نوچه وار
گاه لوطی وار


پُرمیشوم از خاطراتت
رؤیاهات و رازهات
قوطی وار

من دراین دنیای پُرغم ،
همچو غمخورَک شدم
یک بوتیمار
بیا بهرِ شادی ام برای تیمار
همه ش اشتباه و اشتباهست ازمن ،
سوتی وار

کاش همه یوسفی ام را ،
توی خوب ابتیاع کنی ، نه پوتیفار
ورنه به دردِ لای جرز میخورم
همان بهتر که رَوَم ،
مثلِ گوشِ موش ، توو دیوار

همچو یک تابلوی زیبا
بکِش من را روی بومی
مرا ارج و قرب و بها ده ، گرچه حقم نیست
آنوقت اگرخواستی ،
میخم کن روو دیوار
درهمین هنگام یارم گفت : توی بی عمل چقدرحرف میزنی
چقدریکریز تعیین تکلیف میکنی
سرت را بنداز پائین و بندگی ات را بکن ، بودو کی وار

بهمن بیدقی

تن می‌پوشمت اگر

تن می‌پوشمت اگر
تن بپوشانیم
که من
در شهر
به احتکار اندام توست که محکومم.


کیخسرو آریایی

دنیایِ حیوانات هم بر عجایبیست بسیار

دنیایِ حیوانات هم بر عجایبیست بسیار
پرندگان و چرندگان و درندگان همی درکار

گردقتی ز روی عشق بر پرندگان کنی
نشایدظریفانشان برکَمند ودربند کنی

چنان خالق یکتا به رنگها ترسیمشان کرده
درشِگفتی؛به زیبایی چنین تزئینشان کرده

یکی طلایی و یکی رنگین کمان در بال‌ها
دگر  پرچمی و چتری  پُر از خط  و خالها

ز مِهرشان بر جوجه ها در سرما و گرما
بازکنند بال‌هایِ زیبا بر روی دُردانه ها

به برخی  چتری  بر سرشان ز لطف آن خالق
از بر برف و باران در عجب مانی؛جَلَّ الخالق


سیاه پوستان  وسرخپوستانِ بومی درنقشها
زن و مَردبیارایند خویشتن برپَر ورنگ و برگها

حال ز نگاه بر زیباییِ پرندگانِ عجیب و غریب
زقبل بومیان دیده اند آن پرندگان و آیندرقیب

زِانصاف گرنگاهی برطبیعت و پرندگان کنی
نشاید ز زیبایی آن زَبانبستگان در بند کنی

محمد هادی آبیوَر