هوس کردم بگیرم دلبری ناز
لبش چون پسته باشد خوشگل و باز
ولی دانم که خواهد کشت مرا او
هم اکنون در کنارم هست الناز
همیشه تا گشایم لب ز گفتار
لب او میکند دل را طرب ساز
به هر مسجد که می آرم رخ او
چو قبله قبله سازم قبله آغاز
تو در محراب ابرو چشم مستش
چو در محراب ماهی گشتهای باز
در ابرویش دل ما صید کردست
شکارستان که دارد صد چنین باز
ز زلفت بردهام دل را به بازی
به او پیوسته میدارم همین راز
دل و دین و قرار و صبر و آرام
به هم میبُرد زلفت را از آغاز
اگر تو زلف را از پیش سازی
به گردن افتدت هر لحظه آواز
به رخسار تو ماند زلف مشکین
به بالای تو ماند سرو ممتاز
لب و دندان و چشم و زلف و رخسار
بسی خوشتر به است از لعل و از ناز
مرا گویند چون بوسی بده گفت
بده تا من بگیرم دامنت باز
مهدی سلمانی
میدونی که میلم به رفتن نیست
میرم ولی میدونی از اجبار
این بار برگشتی توو کارم نیست
میرم ولی دلتنگتم بسیار
میرم ولی میلم به رفتن نیست
میرم که تو آسودهتر باشی
جایی برای من کنارت نیست
سخته یه جا زوری بخوای جاشی
من با تو حالم خوب بود اما...
من عاشقت بودم نفهمیدی
من بهترین بودم واست اما
تو بدترینا رو پسندیدی
خیری توو رو راستی نمیبینم
به هیشکی، هیچ اعتباری نیست
باید یه جور دیگهای باشم
توو بیقراریا، قراری نیست
ای کاش دزد ماهری باشم
یا بهتره بازیگری باشم
هرچی بشم بهتر از اینه که
توو این زمونه شاعری باشم
اما نه اونم چند روزیه
تا کی میشه هی نقش بازی کرد؟
گیرم همه چی رو به را(ه) باشه
دل رو چه جوری میشه راضی کرد؟
شاعر پر از درده، پر از رنجه
بیزار از دوز و دو رنگیه
از عمق دردش شعر مینْویسه
حسش ولی حس قشنگیه
عقلم میگه: باید بری ای مرد
حتی اگه با گریه و با درد
هیچی توو این بازی به سودت نیست
اما دلم میگه: نرو... برگرد
احمدصیفوری
به شب بودم و من روان درشب
حکایت ، حکایت ازآن یک شبی
زقوس ولیعصر آن نازنین
کشیدم نوایی به صوت جلی
زسینه برون شد نفیری گران
علی یاعلی یاعلی ای کسان
درآن سرزمین یهوانی بی عبور
کشیدم صدایی به هویی جلی
درآن قطعه جایی که قلب زمین
بشد لحظه ای و همه صوت صوت علی
ولی ناگهان ازچنبن قوم یهوانی بی عبور
در آمد نوایی ز پیری بگوش
بگفتا چه بود این صدای کلان علی
که من هاج و واجم ز صوت جلی
بگفتم صدا آن صدای علیست
از آن رو بر آن گفته صوت جلی
علی کیست، خواهی بدانی
که گنجایش کل آن را ندانیم
علی حق پروردگارست برعدل خود
علی شاکر روزی بندگان
علی رهروی هرکس بی ره است
علی هم عیارست و هم بی عیار
علی قدر و قیمت به پایش نبود
علی درشجاعت مثالش نبود
علی هم به کودک بخنده
علی هم به ظالم جهنده
علی درخرد چون خردبود
علی دروفا باوفایی چنان بود
علی حیدر است وعلی انوراست
علی بوتراب
غلامرضا مشهدی ایوز
علی شیریزدان ، همایش ملک
صفادر پرش ، اوج پرواز دل
علی شوهری صاحب و عاشق است
علی صاحب نور طه ، وی ست
حسین وحسانش شفای مریض
حسن باچو محسن نماد کرم
هدایت کن این دل علی یا علی
مرض بیکران است و چشم امید
؛؛؛؛؛
شب هجرتو از چنان مسجدی
خلافت بماند بجایش صلواهٔ
عدو آن چه داند علی مالکست
که اویش غلامی چو قنبر،رفیقی چومالک براست
صفای علی دررخ فاطمه ست
چه زهرا ،بتولش و عذرا همه اطهرند
بدختش سلامی رسانم زشرم
که ای کاش بودم بزیر رکابت چه زن
تومردی و بابت علی باشد و
آن برادر بسان برادر چو گل آیدت
؛؛؛؛؛
چنین ضهرگرمی به عالم که دید
چنین آسمانی بداغی زچیست
چنین آل عطشلن به ساغر که دید
په لب تشنگی هی همه عاجزیم ،چه بودند اینان،که سیراب سیر
؛؛؛؛؛
کی آن دل قمر راه آبش ندید
ویا وقت قطعش به دجله چه دید
همه او وفا شد وفا کرد ودستش به جان
او شهید برادر شدش
خوشد یا اخی یا ابوالفضل
خوشدیا اخی یا حسین
غلامرضا مشهدی ایوز