خود را می‌سپارم به کلبه‌ای چوبی در اعماق جنگل سیب

خود را می‌سپارم به کلبه‌ای چوبی در اعماق جنگل سیب
تا هرگاه نگاهم به سیب افتاد به یاد گناه انسانها افتم
تا هرگاه نگاهم به درخت افتاد به یاد ریشه دل و تبر عشق افتم
تا هرگاه نگاهم به آسمان افتاد به یاد آلودگی دلها افتم
تا هرگاه نگاهم به قطرات باران افتاد به یاد اشک‌های آزادگان افتم
تا هرگاه نگاهم به شومینه سوزان افتاد به یاد گرمی دستان پدر و مادر افتم
تا هرگاه نگاهم به چشمه‌ی آب افتاد به یاد گذشتن عمر افتم

و تا هرگاه نگاهم به خود افتاد ...

محمد مهدی احمدی بفرویی

تو قـلـه ی خـیالی و تسٖخـیر تو محال

تو قـلـه ی خـیالی و تسٖخـیر تو محال
بخت منی که خوابی و تعبیر تو محال،

ای همچو شعر حافظ و تفسیر مثنوی
شرح تو غیر ممکن و تفسیر تو محال..

قیصر_امین_پور

با بغض جنگیدم کنار نور شمع سرد

با بغض جنگیدم کنار نور شمع سرد
کنار شب نخوابی ها کنار بی تو و یک درد
من از آغاز این قصه فقط پایان و می‌دیدم
و تا پایان این قصه بدون وقفه جنگیدم
از این حسرت از این دوری بدون تو بیزارم
یه کاری با دلم کردی که با نبض تو بیدارم
روی شن های توی ساحل رفتن موج ها رو میبینم
رد پاهای تو رو پاک کرد و تا برگرده اینجا میشینم
صدای نم نم بارون که میزد روی چتر خیس
یه حسی به دلم انداخت که تا پایان راهی نیست

پیمان کاوشانی

هجوم گلوله های برف و

هجوم گلوله های برف و
تن زخمی من روی زمین؛
بزن تیر آخر را.
می خواهم مدوفن شوم در
شب تیر باران آسمان
در شبیخون برف.
با یک استکان اسپرسو
کنار رد پای خویش؛
در پیاده روی خالی از خویش.
قدم بزن تو دل دلِ تب کرده سرما
شعری بزن به جان خودت
شاید برف همان حرفی باشد
که می خوانی ایش.
پرواز موسیقی هو هوی کولاک سپیدپای برف؛
همان سمفونی عشق است
مثل آوار مروارید از آسمان.
چشمان بلور بسته و نفس های گرم زمستانی
شهر
چشمک زدن چراغ های شب.
گلوله های توپخانه کهکشان شعر
در مسیر راه شب.
زمستان است؛
در دستان روشن آسمان ابری
کفن کن در مرز زمان و زمین
این مرگ در معنی هر واژه
چه زیباست.
زیر هجوم آوار برف
مدوفن شدم
بی آنکه رهگزی باشد.
آه که چقدر آسمان سپیدپای
جهانم را دوست دارم
و من در زمستان پرواز
خواهم کرد.


احمد حسنی