گرچه مستم ساقیا امشب بده جامی دگــر

گرچه مستم ساقیا امشب بده جامی دگــر
تا زخود بیخود شوم یک چند ایامی دگــر

بس به سوی او به هشیاری قدم برداشتم
باش کز مستی به کوی او نهم گــامی دگــر

مطربا شوری بپا کن نغمه ای از دل بر آر
زانکه آمد از بر معشوق پیغــامی دگــر


زین سبب گوش دلم بر نغمه موزون اوست
تا که آید از پی پیغامش الهــــامی دگـر

گرچه از هر گوشه ایی دل می برد شکر لبی
کی پسندد طبع من جز او دلارامــی دگــر

چون نشیمن گاه مرغ دل ، بلند ایوان اوست
کی هوس دارد نشیند بر لب بامــی دگــر

هر طرف صید افکنی گسترده دامی در رهی
کج دلم، خواهم اگر جز زلف او دامــی دگــر

ناصحا منعم مکن از عشق و مستی زانکه نیست
عاشقان را غیر از این مستی سرانجامــی دگــر

سما فروغی

گفت ؛ زرنگی

گفت ؛ زرنگی
گفتم ؛ چرا
گفت ؛ منو داری
نگاهش کردم کاش آینه چشمان همه را آلبوم زیبایی نمی دید
نیش خندم بهانه ای شد تا این بار بپرسد چرا
گفتم خدا به انسان گفت فتبارک الله نمی دانم چرا تو به خودت تنها نیست دادی


فریبا صادقی