کنار هم باشیم و هم را نشناسیم

کنار هم باشیم و هم را نشناسیم
نگاهمان روبه رو باشد و هم را نبینیم
حرف بزنیم و صدای هم را نشنویم
سفره ای پهن باشد و گرسنه ای از سفره برخیزد
به کدامین سبزه رو کنیم نا اگر گره زدیم
به خودمان دروغ بگوییم که همه خوشبثختند که میدانیم از زندگی سیر شده اند یاران هم سفر و هم سفره

فریبا صادقی

هنوز پرچم پا برجا عشق است

هنوز پرچم پا برجا عشق است
هنوز زندگی جاری است
قرار بود همه اشکهامان از سر شوق باشد و خنده هامان از ته دل
وعده ها فراموش شده
یا من از ذهنت پاک شده ام برگرد و ببین که انتظار را به پنجره سپرده ام 

و خودم ایستاده ام تا خم نباشم و تو ار حالا غصه ها را قصه کنی


فریبا صادقی

سهم من از راه انتظار بود

سهم من از راه انتظار بود
آمدنت را می دیدم با لبخندی بر لب
که تو گفتی کاهی به خود نهیب دیوا نگی میزنم
که تو گفتی زندگی ریاضی است گفتم فقط رادیکالش
گفتی می روم تا دیوانگی نکنم و تو به توا رسیدن دلم را ببینی
ضرب اشکها در تپش قلبم وجودم را تقسیم بر هزاران تو و صفر خودم می کتد و
ببینی صفر به هر توانی برسد باز صفر است
حالا همه من رخصتی تا قلبم از دور هم آرزو کند

زیادی نزدیکی دوری می آورد
این هم نگاهی بود تفسیر نمیکنم

فریبا صادقی

باد که می آمد بید می رقصید

باد که می آمد بید می رقصید
برگهای زیبایش به هر طرف که می رفت
گویی دلی را نشانه می گرفت
وزش باد زوزه شد اما درخت هنوز می رقصید
گل سرخی طعمه نشانه بود که کم کم بلبلان بر مزار گلبرگهای زیبای گل می گریستند

من تو را نیافتم گویا قطرات اشکم تو را خجالت زده کرده بود من هنوز بوسیدنت را دوست داشتم

فریبا صادقی

آن هنگام که لحظه لحظه کودکی دلفریب و زیبا می شوی

آن هنگام که لحظه لحظه کودکی دلفریب و زیبا می شوی
تکه تکه وجودت آرام جان می شود و قد می کشی و بازهم آرامگاه قلبی می شوی تا بگویی زندکی زیباست ای زیباپسند و می روی تا به اوج برسی
سنگ ندانم کاریها تو را ذره ذره می بلعد و امیدها ته می کشد لاله های دلت پرپر میشود زیبایی گل سرخ و نرگس و نسترن دست دخترک گل فروش دلت را می آزارد و دیگر شادی و شادمانی تا رسیدن به خاک برای پرواز از دنیا تا آنجا که هیچ کس را یارای بازگردانت نیست و چه راحت سخت می شود تمام بودن های دیروز
خدایا فرصتی تا بگویم خدا نگهدار


فریبا صادقی