آقای کوچه های سرگردان

فریاد بلند ی
پیچیده
در خیایان های ارغوانی
تو را می خواند
آقای کوچه های سرگردان
بیا
و برگردان
رنگ زندگی را
به شهر دلگیر
و پاک کن
ابر آه را
از آیینه ی جمعه های انتظار

مریم ابراهیمی

در نبردی نابرابر با خودم جنگیده‌ام...

در نبردی نابرابر با خودم جنگیده‌ام...
مرگ خود با دست خود را من به چشمم دیده‌ام

هرکسی از یک نفر در زندگی ناراحت است
من ولی از خویشتن هر روز و شب رنجیده‌ام

در سکوت شب میان واژگان گمگشته‌ام...
در میان بغض‌ها تلخ و غمین خندید‌ه‌ام...

سر به زیر و ساده و بی‌ادعا در دشت غم
من به هر ساز جهان هرچند بد، رقصیده‌ام

در ترازوی جهان هم عشق تنها داور است
هرکسی را با عیار عشق من سنجیده‌ام...

سانیا علی نژاد

در تقویم من چهاردهمین روز ِبهار سیزده به در است.

در تقویم من چهاردهمین روز ِبهار
سیزده به در است.
سیزده به در خصوصی ،
چیزهای خصوصی لذت عمیقی دارند
خورشید خصوصی،
پنجره خصوصی
نگاه های خصوصی
وحتی فکرهای خصوصی

وقتی همه سیزده شان به در شد،
ماهی هایشان را به آب دادند ،
گرهِ دامنِ سبزه ها را حسابی محکم کردند
و سکوت چهاردهم را پشت سرشان جا گذاشتند،
آن وقت من به صحرا می زنم
با خود کتاب و چای و شانه می برم ،
به گمانم باید کسی باشد تا سبزه های تازه گره خورده دختران را باز کند
و پای هر گره بنشیند و آمینی بگوید
باید کسی آنقدر حواسش جمع باشد
که پایش را آرام در میان چمن ها بگذارد
تا قاصدک های نورَس زیر پا لگد نشوند.

به وقت غروب اگر در راه، مرغ آمینی را ببینم ،
حتما برای تمام انسانهای جهان دعا میکنم

دعا می کنم که خطرناک زندگی کنیم
خطرناک زندگی کردن، یعنی زندگی کردن

بهارِ سیزده روزه خوش یُمن تر است
منتظر می مانم تا تبش مرا بگیرد
سرم که گرم شد و تلو تلو خورد
آن وقت است که بنشینم
و صدای علیرضایِ قربانی را
بارها و بارها گوش کنم،

آنجایش که می گوید:

از تو می خواهم، از این هم
با تو تنهاتر شدن


زهرا سادات