امشب دلم گرفته،به کویَت بیامدم
من را ببین،به دیدن رویَت بیامدم
از عالَمی که قدر چو من را نداند آن
آغوش باز کن،که به سویَت بیامدم
اینجا تلف شوَم اگرَم داد نارِسی
خوشدل زِ بهر خُلق نکویَت بیامدم
پایان رسیده جَرّه،ولی من هُشَم هنوز
مستم بکُن،به بوی سبویَت بیامدم
بینْ ظُلمتی که جملهٔ عالَم گرفته است
مَرجو به کم زِ شعلهٔ سویَت بیامدم
کوتَه کنم سخن،تو تمامی به زَعم من
اینک،ببین مرا که به جویَت بیامدم
عرفان وارسته
از حاشیهی دامن پُرنگارِ روز
آنجا که آسمان
جلای نیمهی مردادماهی تو را بر تن کرده است
رویای تو بر من
شعر میپاشد و رنگدانه
تو پیش از این
در میان ستونهای وحشی تاریکی
گذر هنجارشکن ماه سبز بودهای
و زمزمهی فروبار باران
پیش از آن که دریاچهی آب شیرین پیرامونت را
از ازدیاد نیایش نمک بلورین خود شور کنی
آه
تو چه رندانه زیبایی
که پُرمخاطره عاشق میکنی
و چه بیمحابانه نزدیک
که آتش خلأ فامِ دل را به دست گرفتهای
پس اینک
کران آفرینش را
تا انتها بر من باز کن
همچنان که با رویایت بر من
شعر میپاشی و رنگدانه.
حسین صداقتی
مبادا مفلس و بدبخت باشی
رقیبا با گلم سرسخت باشی...
اگر گفتی به او نازکتر از گل
الهی روزِ بعد بر تخت باشی...
حسن کریمزاده اردکانی