تاوان خوبی‌های من، این گریه‌های نیمه شب

تاوان خوبی‌های من، این گریه‌های نیمه شب
بذر سلامت از من و خود در میان سوز و تب

گر می‌روم می‌خوانیم، آیم اگر می‌رانیم
زان رفتن و زین آمدن، آید مرا جانم به لب

ای نخل زیبای جنوب، دردانه مروارید خوب
بر طبل غم امشب مزن، ای شهد شیرین رطب

ای همدم بیگانه‌ها، منشین به بال خفته‌ها
کن معرفت با آشنا، از یار جانی جان طلب

این زندگی باشد دمی، گه شادی و گاهی غمی
برزخم دل نه مرهمی، ناله مکن تو بی‌سبب

فصل بهار نغمه خوان قدر گل و گلدان بدان
با بلبل و گل هم زبان، شو هم نوا با این طرب

فروغ قاسمی

رنگ افق گشته مسی ز مهر تابان تو

رنگ افق گشته مسی ز مهر تابان تو
گلشن آیینه بود فصل بهاران تو

لاله به شکرانهٔ باران بهاران به کوه
خم شده در پیش تو و جلوه رضوان تو

گُل به گل افتاده ز مستی، تو ببین مستیش
بلبل شیدا بنگر، نغمه زن خوان تو

قاصدک و شاپرک و زنجره‌ها از شعف
حور و ملک، چرخ و فلک واله و حیران تو


سبز شده دشت و دمن، کوه و کمر لاله گون
هرکه برد قسمتی از سفرهٔ احسان تو

فروغ قاسمی

جوانم، نوجوانم، ای طلایی نور خورشیدم

جوانم، نوجوانم، ای طلایی نور خورشیدم
جهالت چون شبی باشد، تو هستی صبح امیدم

تو قرآن را نگهبانی، تو شور عشق و ایمانی
عبادت کرده‌ای جانا، تو را نزد خدا دیدم

نمی‌دانم که ای امّا، ز باغ علم می‌آیی
من از پروانه‌ها نام تو را آهسته پرسیدم

بود فخرم به تو ای چشمه جوشان کوشش‌ها
چه شوق انگیز فصلی شد، دوباره باز روییدم

چو بر دانش بها دادی، به نام خود بقا دادی
فروغ چشم ایرانی گل پویای جاویدم

فرشته بال بگشوده که عالِم پا نهد بر آن
پیمبر این چنین زیبا حدیثی گفت و بشنیدم

فروغ قاسمی

شعرهای صبوری همه از بر کردم

شعرهای صبوری همه از بر کردم
بودنم مثل نبودن، ز چه رو سر کردم

نوبهارم به جوانی چو زمستانی بود
دامن از اشک ندامت همه شب تر کردم

همه روزم به شب و شب به سحر دل بستم خود، گل هستی خود را همه پرپر کردم

آنقدر نام خدا بردم و فریاد زدم
که ز شب تا به سحر گوش فلک کر کردم

نظم و نثرم همه بر صفحه کاغذ مانده
کار اول همه را در دم آخر کردم

فروغ قاسمی

طلاکوب آینه بگرفته در بر

طلاکوب آینه بگرفته در بر
به بالا برنشسته باد در سر

نمی‌داند که فردا روز دیگر
شود همچون عصا، خم گشته پیکر

به سُرنای جوانی می‌دمد شاد
به هرجا می‌رسد کوبد به هر در


منم من شیر بی‌دم، یال و اشکم
که من رویین تنم آن مرد برتر

به نیکی زندگی کن مهربان باش
که با نام نکو گردی تو افسر

نیارزد یال و کوپال و زر و زور
به علم و معرفت رو کن شو اختر

فروغ قاسمی