نداری دل بود سنگت به سینه
همه حقدی، همه بخلی و کینه
ز جور و از جفایت دل غمینم
سزای خوبی خوبان همینه
فروغ قاسمی
بارالها عاشقی دل خستهام
دل به مهر تو به عشقت بستهام
جز به تو با کس نگویم درد دل
تا تو را دارم ز دنیا رسته ام
فروغ قاسمی
پرو بالم شدی پرواز کردم
به عشقت زندگی آغاز کردم
من دل شیشهای با تکه سنگی
خودم را دلخوش و دمساز کردم
فروغ قاسمی
ای غروب صبح فردا با توام
ای غریب شام یلدا با توام
تا نبینندم نگویندم تویی
ای به پنهان هم تو پیدا با توام
فروغ قاسمی
به روز شاد میلاد کبوتر
به آن لحظه که آیی و زنی در
به جشن پرشکوه میخک سرخ
تو را خواهم تو را ای عشق برتر
فروغ قاسمی