خدایا ز مشکلات تنها مگذار در بی پولی ها تنها مگذار

خدایا ز مشکلات تنها مگذار در بی پولی ها تنها مگذار
عاشقانه زیستن در قلبم واریز کن
گریه و غم و غصه را زمن مسدود کن
خدایا روزی بسیار؛بی پولی را دور کن
زندگی عاشقان را پر از نور عشق کن
هر چه مصلحت توست همان کن

محمد مهدی چغانگیر

: هنگام که مرا آن لیلی نما به خار

: هنگام که مرا آن
لیلی نما به خار
شاخه ای فروخت
بختم خفت جگرم
پخت سخت دلم
سوخت؛
از تخت ریختم و
بی رخت گریختم،
تا آنجا که
نه چراغ دلم نفت
دارد نه دیگر
باغ قلم ام درخت؛
در پس
کوچه های : شعر:
اینک بوی کسالت
می دهم و تحویل
اهل دل، بی شک
مشتی حرف مفت
با خجالت


محمد ترکمان

محبوب شیرین تر ز جان

محبوب شیرین تر ز جان
زیباتر از هر دو جهان
فاتح شدی بر جسم و جان
مالک شدی ، بر این و آن
سلطان بدی ،دولتگه رعیت تو را قابل نبود
رفتی فراموشت شدم عیبی بر این کارت نبود
رفتی و بعد از رفتنت با عشق تو هم خانه ام
می سوزم اما شادمان بر عشق تو دلداده ام
رفتی ولی بنگر که من بعد از تو تنها مانده ام
بعد از تو گویی هم چنان با عشق تو جا مانده ام
گفتی پشیمان می شوم روزی از این دلدادگی
بنگر به پیری بر سر عهد جوانی مانده ام

هرگز نیامد لحظه ای نادم شوم از عشق تو
در آرزویم این بود تا جان دهم با عشق تو

داود شیروانی

دلیران دریا دل و جان به کف

دلیران دریا دل و جان به کف
زمان را نکردند هرگز تلف
شبی سخت و سرما و باران خیز
مهیا شدند بهر جنگ و ستیز
هراسی نداشتند ز پیکار و کار
تو گوئی که بر فیل گشتن سوار
چو باران فرود امدند پر دلان
در ان جبهه بر سنگر دشمنان
دلیران چو شیران به دشمن زدند
همه دشمنان سخت به تنگ امدند
فلک بر گزید شست خود زین عمل
ز شیران همت ز گرگان دغل
یمین از یسار و یسار از یمین
چو پر شدزاجسادخصمان دین
که تیر دلیران چو تیر شهاب
دل دشمان را بسی کرد کباب
دران دشت پهناور و پیچ تاب
زبون گشت زاغان به چنگ عقاب
رها گشت بستان پس از ماه ها
فرار کرد دشمن از ان جبهه ها


قاسم بهزادپور