با بغض جنگیدم کنار نور شمع سرد

با بغض جنگیدم کنار نور شمع سرد
کنار شب نخوابی ها کنار بی تو و یک درد
من از آغاز این قصه فقط پایان و می‌دیدم
و تا پایان این قصه بدون وقفه جنگیدم
از این حسرت از این دوری بدون تو بیزارم
یه کاری با دلم کردی که با نبض تو بیدارم
روی شن های توی ساحل رفتن موج ها رو میبینم
رد پاهای تو رو پاک کرد و تا برگرده اینجا میشینم
صدای نم نم بارون که میزد روی چتر خیس
یه حسی به دلم انداخت که تا پایان راهی نیست

پیمان کاوشانی