بَچّه شاهی عزم دارد بیاید بر دیار

بَچّه شاهی عزم دارد بیاید بر دیار
برگفتار گویدباسوادست ودور زقُمار

خویش مرتب نشان دهد و باکلاس
یارانی بیش ، زیرِ پا گیرد با حواس

هر چند،عزمش انتقامِ فرار پدرست
با دشمنان ،خود قُمار و دردِ سَرَست


نَه همین لباسِ زیبا نشانِ مِلّیَّت
در ناز ونعمت نداند دردِ یک ملّت

گرگانی زپیش کلاهی گشادبر سر ما
خود کرده ای‌ درین میان منجیِ ما

این دام برخود نِه،ای همه فن ظریف
جوانان ساده نیَن ، زِهی آری تشریف

راستی ، بچه شاهی دگر بَر نوبَتست
وِی نزدیک و زِ تو پیشَست وتَردست

محمد هادی آبیوَر

در گمان خویش او همان عبدِ خداست

در گمان خویش او همان عبدِ خداست
برخود امتیازی و گوید شایسته ماست

نمازی خوانده و جهادی و بر عَباست
او باشد بنده برتر و جزوی ز اولیاست

چنین خیالاتی در وجودش برپاست
مُلزم کرده همه را ؛ او جزو فُقَهاست

خود بریده وخود دوخته وبه تَن کرده
دِِگران والا نیَن چون او همی کار کرده

بر پدر پیغامی داد که من هستم ولیّ
به زحمت تصاحب نمودم جایگاهِ علی

پدر گفتا بر چه امتیاز ، تو گشتی چنین
تا جایی که من دانم بودی یک همنشین

بر او گفت برسِن زیاد وهمنشینی چنینم
یاران ز بودن من نیز خُرسند در سرزمینم

پدر گفت گر به سن و سال باشد من بَرترم
پدر بر فرزند پیرتر و حال دانم من اَبترم

حاکمانِ دیارِ کفر و اسلام ،خود مَحَک زنید
به جایگاه نشسته اید،لیک برحقّ تکیه مَزنید


محمد هادی آبیوَر

دنیایِ حیوانات هم بر عجایبیست بسیار

دنیایِ حیوانات هم بر عجایبیست بسیار
پرندگان و چرندگان و درندگان همی درکار

گردقتی ز روی عشق بر پرندگان کنی
نشایدظریفانشان برکَمند ودربند کنی

چنان خالق یکتا به رنگها ترسیمشان کرده
درشِگفتی؛به زیبایی چنین تزئینشان کرده

یکی طلایی و یکی رنگین کمان در بال‌ها
دگر  پرچمی و چتری  پُر از خط  و خالها

ز مِهرشان بر جوجه ها در سرما و گرما
بازکنند بال‌هایِ زیبا بر روی دُردانه ها

به برخی  چتری  بر سرشان ز لطف آن خالق
از بر برف و باران در عجب مانی؛جَلَّ الخالق


سیاه پوستان  وسرخپوستانِ بومی درنقشها
زن و مَردبیارایند خویشتن برپَر ورنگ و برگها

حال ز نگاه بر زیباییِ پرندگانِ عجیب و غریب
زقبل بومیان دیده اند آن پرندگان و آیندرقیب

زِانصاف گرنگاهی برطبیعت و پرندگان کنی
نشاید ز زیبایی آن زَبانبستگان در بند کنی

محمد هادی آبیوَر

چنان زشجاعت زنانی شیردل حیران گردی

چنان زشجاعت زنانی شیردل حیران گردی
درعجب مانی زآنهمه دلیری و جوانمردی

گر دقت کنند عاقلان بر شجاعت آن زنان
باشدبرآنان حُجّت وکنند وصفشان همچنان

زنانی که خالق بر وجودشان سلام می‌کند
بانو ز دانش و دِرایَت همی غوغا می کند


زهرای اَطهر دُخت پیمبر سَرور عالَم هستی
ز شجاعت وعِلم بر کفرِ زمان کرد زِبَردستی

مریم نازنین یگانه بانوی شجاع در زمان
فرزند به آغوش گرفته و شد علیه دژخیمان

صیانِه بانویی هنرمند و مومنه به دربار
فرزندانش قربانی بدست فرعون لعین هربار

آسیه بانویی فهیم به یکتاپرستی در کَمین
خداییِ فرعون با کیاسَت فرو بُرد بر زمین

آمنه یگانه بانوی عالَم برشکوهِ مادریِ پیمبر
عزّت و بزرگیش دشمنِ خالق کرد دَر به دَر

فاطمه بنت اَسدمقامی عظیم برخانه یِ خدا
در افتخارست ز فرزندی همچو علیِّ مرتضی

خدیجه کبری آن عظیم الشان به درگاه خدا
هدیه کرد نوری ز حضرت محمَّدِ مصطفی

زینب کبری دُختِ فاطمه یِ زهرا دلیرِ نینوا
ویران کردکاخ برسرِ یزیدزسخن بر نَفع خدا

معصومه اطهر عزیزِ علی بن موسی الرضا
مامون ز ترس وبُزدلی برکاروانش کردجَفا

بدان زنانی بسیار در گذشته و حال و آینده
ذلیل کنند ظالمانی که در قدرت شونددرمانده


محمد هادی آبیوَر

چاردست و پا در راههای صَعبُ العبور

چاردست و پا در راههای صَعبُ العبور
سرعت خلایق بر ندیدنَش در عبور ومرور

ز خواب برخیزد و در فکر باشد
برکدامین خطا بر این شکل باشد

نداند خواب و خیال مبنایش چیست
نیک و بد گفتن و رفتار مدیر بر چیست

خدا به خِیر کند در این اوضاع دَرهَم
باز چه رسد زخوب وبد یاحالتی از غم

گیج و حیران درین دنیای زندان
نه خُرد شناسد نه پیر و جوان در امان

در عجب مانی پندار نیک گفتار نیک رفتار نیک
دگر جوابی نیاید درین روزگار حتی ایامِ نیک

محمد هادی آبیوَر