خوراکیهای عالم بهر آدم
غذا هستند یا دارو و یا سم
به اندازه غذایی دلپذیر است
کند بنیاد را از ریشه محکم
از اندازه فراتر سم شیرین
که انسان را کشد آهسته کم کم
کمی کمتر از اندازه دوایی است
شفا بخش روان و جان آدم
علی اکبر نشوه
اگر فرمانروای لشکری میش
بود شیری شجاع و نیک اندیش
به هنگام مصاف لشکری شیر
که باشد سرور و سالارشان میش
بدون شک به هنگام تقابل
برنده میشها هستند از پیش
علی اکبر نشوه
کربلا مجموعه عشق و ادب ایثار بود
چشم دنیا خواب و چشم اهل دل بیدار بود
مشک سقای ادب در ساحل رود فرات
خالی از آب روان از آبرو سرشار بود
علی اکبر نشوه
در ابتدای پیری من تازه نو جوانم
سرسبز و با نشاطم با اینکه در خزانم
چابکتر از غزالم دیوانهتر ز مجنون
دربند زلف لیلی آزاد و بی نشانم
با اینکه برف پیری بر چهرهام نشسته
آتشفشان احساس میجوشد از نهانم
میجوشد از درونم شور شباب و مستی
همدوش غنچههای شاداب بوستانم
از چشم سار فطرت جاری شدم به پاکی
آلوده در هوای دریای بیکرانم
گرچه به سنگ غفلت بال و پرم شکسته
در فکر پر کشیدن تا اوج آسمانم
بر عمر رفته ( نستوه ) چون میکنم نظاره
از آتش ندامت میسوزد استخوانم
هرگز مرا نبینی پژمرده و شکسته
از لطف حضرت دوست شاداب و پرتوانم
علی اکبر نشوه
چون دوست مرا به سوی خود خواند باز
دل برکنم از جهان پرسوز و گداز
آزاد شوم ز محبس پیله خویش
پروانه صفت سفر نمایم آغاز
علی اکبر نشوه