دلم محتاج چشمان خیال انگیز

دلم محتاج چشمان خیال انگیز
وپاک وگرم خورشیدی ست
تا هردم نشیند بردل وافکار خاموشم
مرا چون ابر گریاند
گهی افتان وگه خیزان
دلم را پاک چون برگ گلی در دست افشاند
که شاید ذهن مغرورش به وقتی که
سرا پا درد بوده،غصه بود وگل را له نموده
له نماید،
تا عطش هایش ودردش را فرو ریزد
ولی اوکی تواند لحظه ای از ذهن من را
از درد هایی که کشیدم وخدایم را صدا
تالحظه های زندگی را آبی،آبی نمایم
او بداند وی بفهمد
زندگی زیباست...
چون این زندگی،مهرخداوندی به مهرم می فزاید
ومن تنها به او محتاج محتاجم...
تا عطشناک وخیال آلود،ذهنم را به هر سویی
بخواهد اوبگرداند....


مهتاب آقازاده

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد