نوری در آسمان دلم پیدا شد
گفتم:اینک وقت دعا و نجوا شد
قلبم را ، دادم به نگاهش حتی
عمرم را، تا این دل من تنها شد
در تنهایی، او به کنارم آمد
دوری و رنجوری همه بیمعنا شد
مستم و با یادش غزلی میخوانم
در افلاکم و هر چه نشد حاشا شد
اکنون شعرم، شور تو را دارد
آخر این دل، در سحری رسوا شد
وه او خندان آمده، من اویم نور
نوری در آسمان دلم پیدا شد
راضیه بهلولیان