آن روزها زود گذشت

آن روزها زود گذشت
زیرباران با پای برهنه
بانسیم صبحگاهی
برفرازتپه هامی دویدیم
وباعبوراز کوچه های باریک
به خانه می رفتیم
و می خندیدیم
شوق برگونه های ما
زیبا می بارید
شعرهابی جان
محتاج نوازش مهر
محتاج نگاهی سرشارازعشق
آری ان روزها
درنیشابور
چهارفصل زیبا بود
تابستان گرم را
شنا میکردیم
در حوض خانه ی مادربزرگ
تن رامی سپردیم
به زلال آب
افسوس
این روزها ازترس
ونگاههای هیز
لباسی ازوحشت
بر تن هاکرده ایم
ودرعمق وجودمان
باحسرت های گذشته
در خوابی عمیق فرو رفته ایم
باطلوعی دیگر درتکرار زندگی

سید حسن نبی پور

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد