ببر من را به سوی باغ سبز آرزوهایم
چکاوک بردرخت غم ،،تو هم آوار خوانی کن
جوانی رفت از سر،باز هم اندوه باقی ماند
بیا ای غمدوباره با من ودل همزبانی کن
هوادار تن تب دار من جز غم نمیباشد
اجل یک دم بیا اینجا تو هم پادرمیانی کن
کجا گشتم رها از غصه های بیکران خود
خدایا مرحمت فرما ،مرا هم آسمانی کن
نگویم کفر دلگیرم از این دنیای بی احساس
خدای مهربان من ،تو بادل هرچه دانی کن
لیدانظری