شب، بی‌پایان و تاریک، به ستاره‌ها خیره شده

شب، بی‌پایان و تاریک، به ستاره‌ها خیره شده
زمین در سکوت، قصه‌ای کهن را زمزمه می‌کند
زمان، جامی از لحظات به دست گرفته
و جرعه‌جرعه، زندگی را می‌نوشد و می‌گذرد

برگ‌های زندگی، در باد فرو می‌ریزند
لحظه‌ها، چون سایه‌ای، زودگذر و ناپایدار
در این گذر بی‌پایان،
تنها می‌دانم

که هر نفس، جرعه‌ای است از این جام گریزپای

ابوفاضل اکبری

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد