میلیون‌ها دلیل می‌آورم که تو از همه زیباتری

میلیون‌ها دلیل می‌آورم که تو از همه زیباتری
زمین و آسمان را فرا می‌خوانم برای این داوری
بتاب همچو مهتاب بدرخش همانند خورشید آری
همگان زیبایند بلی اما در نگاه من باز هم تو بهتری
تو معنی عشقی تو معنی محبتی تویی علاج تنهایی

چشمانت بی‌اندازه گیراست موج‌های عجیبی دارد
باغستانی پر از شکوفه‌ است عطر دل‌فریبی دارد
در چشمانت هزاران بیت شعر در حرکت هستند
صدایت مانند صبح بهار است جنس لطیفی دارد
تو صبح دل‌انگیزی تو شبنمی تویی طلوع زیبایی

چشمانت همچو گل و لب‌هایت چه خوش‌خبر باشند
صدایت همچو باران و موهایت مثل گندم تر باشند
صداقت رسم دل توست و در نگاهت چه هویداست
چشمان زیبا فراوانند اما چشمان تو چیز دگر باشند

تو خورشیدی در سحرگاه تو شکوه شب ستاره‌بارانی

بباف موهایت تا ببافد خیال این شاعر چشمانت
بوی عطر گل می‌دهد نسیم خنک جنگل زلفانت
تو آفریده گشتی تا زیبایی دوباره معنا بگردد آری
بناز به خویشتن بناز به آن چشمان ناز درخشانت
تو برایم رویای شیرینی تو برایم یک شعر آشنایی

عکس‌هایت نوار خاطرات مغزم هستند در هر جا
تسکینم می‌دهند آرام بگردانند این دل تنگ مرا
خنده‌هایت ضربان قلبم هستند بخند تا نایستد
من یک رود گمگشته‌ام و تویی مقصدم ای دریا
راه نشانم ده تا رسم به آغوشت با کمال شیدایی

هر که عاشق گشت و عشق ورزید عبادت می‌کند
عشق قانون است و قانونش همه جا دلالت می‌کند
نگران نباش گناه نیست عاشق شو ای دل تنهایم
بشنو صدای عشق که از چشمانش صدایت می‌کند
آری چشمانت گذرگاهی‌ست به سوی راه رستگاری

لطف کن ای مهربان قدم گذار بر داستان رویاهایم
حقیقت آن چشمان تو است و عمری‌ست که نادانم
لطف کن بخند تا غنچه دهد بشکفد آن گل لب‌هایت
من تو را دیدم و مست شدم و مست آن دو چشمانم
این منم عاشق تو و این تویی که ملکهٔ خواب و رویایی

آن رخ همچو خورشیدت روشن می‌کند شب زمستانم
بگذار گرمایت بیاید به خانه‌ام خانهٔ قلب عاشق و تنهایم
آن صدایت مرا می‌برد به خواب درست مانند نوای لالایی
بگذار در آغوشت بخوابم آری من تشنهٔ یک خواب آرامم
تو را در شعر فریاد خواهم زد بیا که تو چارهٔ این دل مایی

محمد رضا ذبیحی دان

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد