چه رسم غریبی ست

چه رسم غریبی ست
آغاز شدنم در پایان سال
که اینگونه برگی از زندگی ام ورق می خورد
میان خانه تکانی واژه های زمستان؛
با خود می گویم:
نمی دانم!
چقدر بزرگ شده ام؟
اگر شعر نفس های مرا
از قلم های درون گلویم قرض بگیرد
چگونه شمعی سوزان
همچون تارهای سپید و خاکستریِ موهایم
برای تولدم اشک بریزد
تا به پای قافیه های عمرم آب شود!

مرتضی سنجری

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد