ماه نحسی بودم

ماه نحسی بودم
به بخت بلند آسمان تو
که چون پیچک هیچ و پوچی
پیچیده بود به گنج جزیزه

اشک شکسته‌ی صدفی بودم
در ساحل طلا خیز چشمان تو
که چون ماهی گلو بریده‌ای
می‌غلتید در آبگیر نقره‌ای ...

و ساحره ها
هر چند سهم مرا
از زمزم‌ لبانت به یغما بردند
و با جادوی موج هایشان(دریوزگی) را
به چشمانم چکاندند

اما هنوز قلب دریاچه
وعده‌گاه وفای آخرین نغمه‌ی من است
تا نام تو را
به بلندای افسانه ها
بنویسم ...

و ای کاش
و ای کاش می‌توانستم
گریبان سکوت پنجره هایت را
به پای دوره‌گرد ماه‌ام می‌بستم
تا جهان
از قصیده‌ی صدای تو
طعم جنون را
بچشد

یا تنهایی خفته در شبانه‌‌هایت را
به دوش شوق می‌بردم
تا حوا
در بهشت تن ات
باغ سیب
بچیند

و ای کاش
به وقت چلیپا‌ی تن چی‌ماه
اندوه نهفته در سینه‌‌‌‌‌ات
بند آخرین جان اش باشد
تا دشت یاس‌های رازقی
بروید
در دفتر خیسِ شعرهای تو

و ای کاش ....
: و ای کاش
نه شعر وصله‌ی جانم بود
و نه تو
پاره‌ی تن ام ...

چی ماه بخشنده

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد