شاید که زود بود غم عشقم روا شود
پروانه زود بود که ز پیله رها شود
شاید که مرگ من به مزاجش بسی خوش است
باید که مرگ با دل من آشنا شود
بیچاره آن کسی که ز یارش وفا ندید
باید که آشنا به جفا در خفا شود
یک بغض، تخت خواب، من و تنهایی شبم
با فکر آن کسی که بخواهد جدا شود
ای اشک بهتر است که بسوزی به سوز عشق
این چوب را بس است که زغالِ وفا شود
امیررضا شبیری