هنگام می و فصل و گل و نیمه ی فرورد و سحر شد
هنگامه غزل خوان بدرخشید و جهان رنگ دگر شد
در محفل مستان پری روی، به یکباره نمایان
ساقی به تماشا، شده مبهوت و پیمانه به سر شد
هم گرمی کاشانه و غوغا و هیاهوی دل انگیز
دردانه ی مادر شد و محبوب دادا، عشق پدر شد
آن کودک دیروز که شده مستعد و زیرک و باهوش
از رنگ رخش، رنگ باراد خوشتر از رنگ سحر شد
شیرمحمد قنبری نیا