نگفته ام برای تو راز نهانی دلم
ز اشک و آه دائم و کسیکه گشته قاتلم
زخم فراقت به دلم لحظه به لحظه نو شود
رفتی و با رفتن تو، بریده بند محملم
موج غرورت بشکست قایق مهربانی ام
من آن شکسته قایق مانده کنار ساحلم
راه گریزم نبود ز خیمه گاه فکر تو
کمند گیسوان تو کشیده در سلاسلم
ز تیغ هجران و غمت خمیده قامت شده ام
ز کف برفته هستی و به باد رفته حاصلم
صدای رسوایی من ز بام تو شنیده شد
عاقبتم چنان شده که نقل در محافلم
الا تو ای ذاکر من خلاصه کن درد دلم
که هرچه دست و پا زنم تا کمرم پا به گلم
جواد فرجی