یکی ... برایِ من
بغض کرده ... آواز بخواند
غمگینِ سکوتِ ، شال گردنِ آبی باشد
وَ
بی خیالِ حوضِ کوچکِ خانه
برایِ ، حوصلۀ ، قطره ای آب ، شعر بگوید
دوست دارم
گُلی ...
برلیِ من بگوید آخ
خرقه ای از گُل یاس بدوزد
سرِ دار
یکی ... برایِ من
از عشق بگوید
برلحظه هایِ پُل ، سرآ سیمه بایستد
سی وُ سه بار ، بگوید ، دوستت دارم
قهر کند
بنشیند سرِ دیوار ، ازسکوت بیفتد
از دستِ سنگ ، دیوانه تر باشد
گُلی ...
برشانۀ دیوار ...
فریدون ناصرخانی کرمانشاهی