در نظر ، گل بوته ها اما فقط گل ترمه است
باغ بستان ، شود و انگار که او گلخانه است
برگه برگه از برش پس زده ام و گشته ام
طرح گلها ، دور او ،عجب خدا معرکه است
نغمه های چشم من ، بیند که او افسانه است
در پس خارها ، رخش ، بار دگر دل برده است
در درون چشمه سار عاشقان ، دل می برد
تا رخش، بیند دلم ، دل سراپا تشنه است
در میان این گلان شیپوری ، با عطر خویش
بار دیگر ، بر تنم ، انگار که او هم بوسه است
ازاده دهقان بنادکی
ماه تابان , تو نمایان آمدی
کوچه خاموش , تو تابان آمدی
با نگاه , دست دلم را می کشی
در درونم, تو به سامان آمدی
من که می بالم به این وصال تو
من که خشکم , تو باران آمدی
در دلم غوغاست , لیکن عزیز
در خیالم , تو به آسان آمدی
من که هردم , صدایت می زنم
در درون شب , چو ماهان آمدی
ازاده دهقان بنادکی