دل نیست که دل را دهم دل دار اگر هست
از عشق پر از خالی ام بردار اگر هست
دل مرده در این سینه ی پر دردم انگار
یا رب به تو آن را دهم این بار اگر هست
محمد خوش بین
ساقی مستان تویی مستی من دست توست
باعث مستی تویی کل بدن مست توست
حضرت احساس عشق باز تپیدن بگیر
روز جزا خبط ما رو به ندیدن بگیر
معجزهای رو کن و باز از دستم بگیر
این حس پرواز را سرورم از من نگیر
مولا مددی کن تا کشتی تو را یابم
دل مرده در این سینه از غیر تو سیرابم
محمد خوش بین
خود را به تو بسپارم ای دل تو چه می خواهی
عقلم شده بی حاصل هر آن چه تو میدانی
من هر چه که می کارم بی تو همه بی حاصل
حکم آن چه تو میدانی فرمان به چه میخوانی
محمد خوش بین
سر به سجده می گذارم خالقم تو را بیابم
به تو خود را می سپارم سر سجاده نخوابم
گر چه دورم از تو اما میرسم به تو در آخر
جان به کف آماده هستم و کنون پا در رکابم
محمد خوش بین
هر آنچه دیدم تو بود هر چه شنیدم تو بود
گل در بیابان منم به یاد باران منم
دل از تو خالی نشد خشک از بی آبی نشد
دور از تو بی سامانم پیر از غم هجرانم
روح از تنم خسته شد چون به پرش بسته شد
ای تو روح و روانم عشق تو جان پناهم
سوی تو پر میکشم دست از این سر میکشم
محمد خوش بین