در میان مهلکه ها به دنبال عشق بیابانم

در میان مهلکه ها به دنبال عشق بیابانم
به تو نمی رسدم ولی با تو فقط میمانم

تو آن شعله ای که تامین را نمی خواهد
من آن برقم که فقط تو را می خواهد

گریه های باران را به نمک آتش میزنی
در آوار شب ها خواب عجیب میدهی

از آغوش تو زمین به ستاره می ریزد
از دل آفتابگیرت فقط بربر می خیزد

تو جای مرهم برهم زخم ها را میزنی
نغمه های بی خوابی را بر صدا میزنی

و رسوایی و اهانت که آخر ما را خورد
و ساقه امیدی که شکست بارها خورد

شیدایی و آتش از عشق تو دمیده شد
از لحظه ی سردی گذشت و خاطره شد

محمد خوش بین

خاطرات ات را به سر دارم و تنها میروم

خاطرات ات را به سر دارم و تنها میروم
آتش عشقت به جانم بی محابا میروم

خشت خشت دل تو خانه ابلیس شده
کرده گمراه عشقت اینک تا ثریا میروم

باده ی لب های تو کهنه شراب ارغوان
این شراب کهنه را لاجرعه بالا میروم


شرح حالم در کمند زلف تو پیچیده شد
گر ببری عشق من از دار دنیا میروم

برق چشمانت مرا سوزانده و خاکسترم
میوزد طوفان عشقت بی سر و پا میروم

محمد خوش بین