فرو ریختهتو همان قرارقندیکه کمی آب شدهمنم آن شربت وشهدیکه قرارش رفتههمچو آفتاب تموزمانده جرمی ته لیوان بلورشاید آیی و دمی، آب قندیگر نشد قسمت من آب قرارببری محفل خود جرم بلورکه شوم محو تماشا و حضوررضا شاه شرقی