انگاری در سرم
یک طبقه اضافه است
بی پله
گاه کسی می پرد
دام
صدای عجیبی
دام
دام
سقف پایین شل شده
یا پرنده سنگین است
بعد پرش
کجا می رود
درد چشمانم گویا نقش دارد
می جهد بیرون ز آن
رضا شاه شرقی
دو رکعت
گفتگو آورده ام حال
نمی گویم به سجده یا رکوع آن
نشینم روبرو
به ناله جویم احوال
چو بینم اخم و ابرو
بپرسی یا نبرسی حال من تو
جهان من شود نو
رضا شاه شرقی
خروس می گفت ساندویچ تخم مرغ میخواهد دلم
مرغ گفت خروس قندی بیار ببر
رضا شاه شرقی
چون شراب مانده از قوم قدیم
مستی باستانی دارد نسییم
قطره قطره
جرعه جرعه
داستانی دارد یقین
قطره اول بگوید بانی اش
جرعه بعدی نشان باغ انگور میدهد
چکه سوم ز جام ،شد حباب نام ساقی وکلام
جرعه ای دیگر بزن ،برزبان راند مکان
چون سحر روشن شود مینای جام
نوش جان و و السلام
رضا شاه شرقی
چه کسی
نا نوشته های مرا می خواند
سفیدی زیباست ,نوشتن سیاه اش می کند
نه!؟
اما,بنویسید
عشق
سیاه اش هم زیبا است
رضا شاه شرقی