خروس می گفت ساندویچ تخم مرغ میخواهد دلم

خروس می گفت ساندویچ تخم مرغ میخواهد دلم
مرغ گفت خروس قندی بیار ببر


رضا شاه شرقی

چون شراب مانده از قوم قدیم

چون شراب مانده از قوم قدیم
مستی باستانی دارد نسییم

قطره قطره
جرعه جرعه
داستانی دارد یقین

قطره اول بگوید بانی اش
جرعه بعدی نشان باغ انگور میدهد


چکه سوم ز جام ،شد حباب نام ساقی وکلام
جرعه ای دیگر بزن ،برزبان راند مکان

چون سحر روشن شود مینای جام

نوش جان و و السلام


رضا شاه شرقی

چه کسی نا نوشته های مرا می خواند

چه کسی
نا نوشته های مرا می خواند
سفیدی زیباست ,نوشتن سیاه اش می کند
نه!؟
اما,بنویسید
عشق
سیاه اش هم زیبا است


رضا شاه شرقی

پستچی نامه ی آورده ازدلدار دور

پستچی نامه ی آورده ازدلدار دور
عطر اورا میدهد
باز کنم
یا بوس و بعد
وای اگر بوی بد عهدی دهد
قاب دیوارش کنم
یا زنند بر خاک سر
کاش نمی زد زنگ در


رضا شاه شرقی

فرو ریخته

فرو ریخته
تو همان قرارقندی
که کمی آب شده
منم آن شربت وشهدی
که قرارش رفته
همچو آفتاب تموز
مانده جرمی ته لیوان بلور
شاید آیی و دمی، آب قندی
گر نشد قسمت من آب قرار
ببری محفل خود جرم بلور
که شوم محو تماشا و حضور

رضا شاه شرقی