پستچی نامه ی آورده ازدلدار دور
عطر اورا میدهد
باز کنم
یا بوس و بعد
وای اگر بوی بد عهدی دهد
قاب دیوارش کنم
یا زنند بر خاک سر
کاش نمی زد زنگ در
رضا شاه شرقی
فرو ریخته
تو همان قرارقندی
که کمی آب شده
منم آن شربت وشهدی
که قرارش رفته
همچو آفتاب تموز
مانده جرمی ته لیوان بلور
شاید آیی و دمی، آب قندی
گر نشد قسمت من آب قرار
ببری محفل خود جرم بلور
که شوم محو تماشا و حضور
رضا شاه شرقی