بر بلندای درد ایستاده ام،
سیاه مست تنهایی خویش
و باد را شبانی می کنم
تمامی سرمایه ام بغض است و اندوه
که آنها را
در زمان حکومت حضرت هیچ ،
با طراوت جوانی ام تاخت زده ام.
اینک بر آنم
تا در دردهای تبعیدی ام
پری بشویم
که دوگانه ی هجرت را
از خون وضویی باید
فرنگیس غلامی