بر بلندای درد ایستاده ام،

بر بلندای درد ایستاده ام،

سیاه مست تنهایی خویش

و باد را شبانی می کنم

تمامی سرمایه ام بغض است و اندوه

که آنها را

در زمان حکومت حضرت هیچ ،

با طراوت جوانی ام تاخت زده ام.

اینک بر آنم

تا در دردهای تبعیدی ام

پری بشویم

که دوگانه ی هجرت را

از خون وضویی باید

فرنگیس غلامی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد