گرچه تنهایم و عالیست که عاشق بشوم
بعدِ او حوصله ای نیست که عاشق بشوم
روز ما بعدِ فراقش به سیاهی گِرَوید
حالیا فایده اش چیست که عاشق بشوم
پهلوان پنبه یِ عاشق کشِ میدان بودم
و کنون معرکه خالیست که عاشق بشوم
آنچنان وصفِ صفاتِ صَنمش سخت بُوَد
تو بگو در حدِ او کیست که عاشق بشوم؟
مُحتمل نیست که کَس جایِ وُرا تکیه زند
فلذا حالِ محالیست که عاشق بشوم
پشت دست چپم از روی غرض داغ زدم
که بدانم که فریبیست که عاشق بشوم
دلم آغوش و رخِ چون قمرش خواست ولی
به گمانم منطقی نیست که عاشق بشوم
محمود گوهردهی بهروز