سهم هر کس از جهان در آخرش ویرانی است
خوش به حالِ آن کسی در اوّلِ حیرانی است
کوره راهِ زندگی بسیار دارد پیچ و خم
گاه سرد و گاه گرم و گاه هم بورانی است
می رود در روز و شب بی وقفه کاروانِ عمر
مقصد اما در نهایت بی گمان ظُلمانی است
این بیابان راهیان را می کِشد بر کامِ خود
پهنه پهنه، گام گام، این بَرّ، گورستانی است
هر دم و هر بازدمها در جوانی پُر بهاست
چون به پیریها رسیدی هر نفس ارزانی است
می رسد از دورها بانگِ جَرس بر گوشِ جان
دم به دم این کاروان نزدیک بر ویرانی است
آرش آزرم