پاییز آمد دل من دوباره دیوانه وار
عاشق میشود باز میدود به دنبال یار
آن شب که دلم در تنهایی خود آواز غم سر میداد
دل تو به دلم فقط وعدههای جدایی میداد
پاییز آمد ولی باز دلم تنها ماند
دلم باز امسال در وعده دیدار یار ماند
دیدی خودت که با آمدن سرما و پاییز
دلم در دشت تنهایی خود با غم ها تازید
آن شب که دل خونین من شده بود یک مرداب
دل تو شده بود ظهر داغ و قرص آفتاب
پاییز و رنگ های داغ وسط سرما
دستاهایم رو رها وسط اوج تاریکی سرمایی مهر ما
دیدی نماندی دیدی عاشق نبودی
گفتمت میروی گفتی ن تو عشق رو نمیشناسی
بعد از رفتنت آمد به سراغم سرما و تنهای پاییز
تو با یار جدیدت قرار برای راه رفتن زیر بارون
یاسین مختاری دزکی