مُهری به نشان دوست داری زده ام

مُهری به نشان دوست داری زده ام

صد شاخه گل امیدواری زده ام

بر لحظه به لحظه خاطراتت با عشق

یک بوسه به رسم یادگاری زده ام


"جواد مزنگی"

غزل! هم صحبت دیرینه ام؛ تنها شریک غم!

غزل! هم صحبت دیرینه ام؛ تنها شریک غم!

من از دیوانه ماندن خسته ام، دست از سرم بردار

غلط کردم! اگر یک شب نباشی این دل کوچک

شبیه تکه سنگی می شود بر سینه ی دیوار...

"امید صباغ نو"

گفتی که میروی به خدا میسپاری ام

گفتی که میروی به خدا میسپاری ام
من باورم شده تو مرا دوست داری ام

ته مانده های آب غرورم فنا شده ست
باور نمیکنم که تو باور نداری ام

لبخند میزنی تو و از من گذشته ای
من در خزان رفتنت اما به زاری ام

این زخم ها که کوه نمک را چریده اند!
دیگر نمک نزن تو به این زخم کاری ام

بستی بهار بودن خود را که تا ابد
در بین دشت های نبودت بکاری ام

از چشم های خیس من اما نرفته ای
"بازآ گلم به این همه چشم انتظاری ام"

برگشته ام دوباره که درکم کنی ولی
یادم نبود هیچ که باور نداری ام...

"علی بهادر"