هم تو در جان منی هم من گرفتارِ توام

هم تو در جان منی هم من گرفتارِ توام
عاشقِ وابسته یِ تبدارِ بیمارِ توام

بعد از آن عطری که باد آورد از گیسوی تو
در به در در کوچه ها دنبال دیدارِ توام

ماه هم بو برده انگاری که من با جان و دل
در زمین و آسمان هر شب خریدارِ توام

فاتحِ شهرِ خیالاتِ منی با یک نگاه
من اسیرِ ارتش رویِ نمک دارِ توام

این جهان را خواب اگر در خود بگیرد من ولی
نیمه شب ها هم تمامِ عمر بیدارِ توام


دکتر جواد مزنگی

مُهری به نشان دوست داری زده ام

مُهری به نشان دوست داری زده ام

صد شاخه گل امیدواری زده ام

بر لحظه به لحظه خاطراتت با عشق

یک بوسه به رسم یادگاری زده ام


"جواد مزنگی"