از پشتِ بامِ خانه،شبها کنم به سویت

از پشتِ بامِ خانه،شبها کنم به سویت
چشمِ امیدوارم در آرزوی رویت
در آسمانِ تیره،مَه را کنم نظاره
گویا تو را ببینم در پیشِ رو‌ دوباره
بیرون نمی توان کرد،از سر خیالِ پیوند
پنهان کنم غمم را بی ناله پشتِ لبخند
باید کجا شبیهت،پیدا کنم که شاید
آرامشی بیابم،خنده به لب بیاید
دیگر تو هم کمی رحم کن بر دلِ کبابم
آرامِ جان ندارم،دائم در اضطرابم

تابی دگر ندارد،غمگین دلِ ِ خزانم
آخر تو کن مدارا،قدری بده امانم
گاهی روم در آن کوی که داشتیم دیدار
غمگین نشینم و بعد،ناله کنم عزادار
عرضی ندارد عمرم،دستت دراز کن یار
زانو زدم زمین بر من نیست این سزاوار
شبها رسم به خانه،نالم شبیه یعقوب
چشمم سپید و جانم،در آتش و در آشوب
چندین و چند ماهی است،من صورتت ندیدم
ای نازنین تو یارا،بی روی تو شهیدم
رویی که بر همایون،پوشانده ای نپوشان
تجدید کن نظر را،روی از دلش نگردان

علیرضا اسماعیلی همایون

دلبرم رفت و دلم رنجیده شد

دلبرم رفت و دلم رنجیده شد
از دو چشمم اشک ها باریده شد
ناله هایم رفت تا هفت آسمان
گریه ام در گوشِ او نشنیده شد
فکرِ او همراهِ من شد هرکجا
از لَبم، لبخند هم برچیده شد
با غَمش از تَن توانم کَم شد و
مویِ روشن بَر سَرم روییده شد
از شَبی که من ندیدم صورَتش
روحِ او در خوابِ من خوابیده شد
تا دلم عاشق شد و وابسته شد
مهرِ او از ما چنین پوشیده شد
آمدم از راهِ رسوایی ولی
دستِ رَد بر سینه ام کوبیده شد
اینکه اینگونه دِلم شد غرقِ خون
تا که فهمید او لَبش خندیده شد
غنچه یِ بُرَّنده یِ پُر خار بود
دیگری آمد،گُلِ ارکیده شد
زیرِ آن حَجم از غَمش زانو زدم
عمرِ من غارت شد و دزدیده شد
او برای دیگران تالاب بود
تا رسید این وقتِ ما،خشکیده شد
شهدِ شیرینی برای دیگران
شوری اش بر بختِ ما شوریده شد
خوب در بازی مرا مغلوب کرد
زیرِ پایش قلبِ من کوبیده شد
پاس کردم درسِ این دلدادگی
نمره ام یک بیستِ کوشیده شد
پُرسشی دارم به قَدّ‌ِ آسمان
از خدا که پر زِ بالم چیده شد
بر همایون شاد بودن شد حرام
خنده اش در راهِ او بخشیده شد

علیرضا اسماعیلی همایون