از بس که ماتمت به سرم می‌کشد سرک

از بس که ماتمت به سرم می‌کشد سرک
موهای من سفید سفید است تک به تک

از رد زخم های تنم صحبتی نکن
گرم است پشت من به رفیقان بی کلک

دست مرا چه سخت رها می‌کنی ولی
با رفتنت چه ساده دلم می‌خورد ترک


امشب نمک به زخم من ای دوست می‌زنی
نفرین به این زمانه و این دست بی نمک

چون بخت خویش شام سیاهی نیافتم
هر قدر کوله بار تو را گشتم ای فلک


فاطمه جباری