قدر تنی از پیرهنی فاصله داریم

قدر تنی از پیرهنی فاصله داریم
وای از تو چه سخت است همین قدر جدایی

مهدی‌فرجی

دیگران هرچه که گفتند بگویند، بیا

دیگران هرچه که گفتند بگویند، بیا
خودمان شعر بخوانیم برای خودمان‌

#مهدی_فرجی

لطفآ به غزل هام بیا سر زده یک بار

با لشکر موهات نشستی سر راهم
هنگامه ی جنگ است فراخوانده ی شاهم

می ترسم از آن شیوه ی فرماندهی تو
باگوشه ی چشمت مده بر باد سپاهم


فریاد زدم در همه جا خوب شنیدی؟!
《من لال شوم از تو به غیر از تو بخواهم》

لبخند زنان در همه جا عطر تو پیچید
ای یوسف کنعانی افتاده به چاهم...

در حسرت دیدار تو جان می دهم و باز
با یاد تو خشکید به در شوق نگاهم

لطفآ به غزل هام بیا سر زده یک بار
با لشکر موهات نشستی سر راهم؟!

مهدی فرجی

سوز دلی دارم که می‌گیرد قرارت را

سوز دلی دارم که می‌گیرد قرارت را
شاید به این پاییز بسپاری بهارت را
بوی تو در پیراهنم،جا مانده می‌ترسم
یک هرزه باد از من بگیرد یادگارت را…

سرت که درد نمی آید از سوالاتم؟

سرت که درد نمی آید از سوالاتم؟
مرا ببخش که اینقدر بی مبالاتم

چطور این همه جریان گرفته ای در من
و مو به موی تو جاریست در خیالاتم؟

بگو به من که همان آدم همیشگی ام؟
نه... مدتی است که تغییر کرده حالاتم

چقدر مانده به وقتی که مال هم بشویم
درست از آب درآیند احتمالاتم

تو محشری به خدا، من بهشت گم شده ام
تو اتفاق می افتی، من از محالاتم

چقدر ساکتی و من چقدر حرف زدم
دوباره گیج شدی حتما از سوالاتم

دلم گرفته اگر زنگ می زنم گاهی
مرا ببخش که اینقدر بی مبالاتم

مهدی_فرجی