بیدارشو
رو به قبله تو ایستاده ام
و پشت ب تنهایى خودم
درست از همان جهتى که من
آرزو دارم در قنوت نمازت
سایه کمرنگ مراببینى
واگرخدا بخواهد
براى شادى من وکوچ دلتنگى
صله رحم رابا من آغاز کنى
بیدارشو
وپنجره امیدواریها را بروى نسیم باز کن
و ملحفه ات رو به قبله خودت بتکان
تا رایحه ى خواب ِ تو و عطرِ گرم تنِ اتاقت
سینه مرا از هواى بودنت پرکند
و هنگامى که به گنجشکها
سلاااام مى گوئى
سین ِتاکیدىِ دوست داشتنى ى سر زبانت
چون همیشه مرا چونان شاد کند
که زندگى را با همه ى تلخى اش
در آغوش کشم.
مجیدفربد