در نوازش تو

در نوازش تو

رودی ست که مرا با خود

به بندر احساس می برد

و نفس هایت

انگشتان خیسی ست

که از مرزهای خوابمان

حفاظت می کنند

و ما آنقدر صحبت می کنیم

تا واژه ها تمام شوند

پشت چشم های بسته مان

زمان سرگردان ست

و ما گم می شویم

در یک شب بی دقیقهُ ساعت

پرویز صادقی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد