شعرهایمان چه شد؟

شعرهایمان چه شد؟
چه بر سر قلب من آمد؟
چیزی در من هست که می‌خواست مرا از تو بگیرد
مرا از شعر بگیرد
و تو را در آنسوی جاده خوشبختی
از من دور بدارد

اما به خود که می‌نگرم
می‌بینم هنوز پر از شعر و شورم
هنوز دستانم هیچ کم از تیشه فرهاد ندارند
هنوز می‌توانم تو را به خواب ببینم
و هنوز آن پل سالم است
و می‌تواند تاب و تحمل عبور مرا به سوی تو بیاورد
هنوز زندگی جاری‌ست!

علیرضا غفاری حافظ

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد