یک کسی اشتباهی خواند یک قصه ی خوب.

یک کسی اشتباهی خواند یک قصه ی خوب.
یک کسی اتفاقی گوش کرد به آهنگ خوب.
یک کسی نشست از خاطره گفت.
رنگ کاغذی شکوفت از سرانگشت
باد دوباره می زند سیلی به برگ
غم دو باره نقاسی روی سنگ سرد.
دو بلبل خسته از تنهایی باغ.
دختری منتظر از جوی افتاب .
چون پدر رفت میهمان پدر
این در بسته مانده بی خبر .
مانده بی خبر
صف گرفتیم تا ببینیم روی یار
یار رفته و شیطان دزدیده بوی یار.

علی محسنی پارسا

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد