از خویشتن بریده، گسستم نیامدی

از خویشتن بریده، گسستم نیامدی
چشم از هر آنچه غیر تو بستم نیامدی

حرف دوباره رُستن و برگیدن تو بود
دائم به روی شاخه شکستم نیامدی

گفتیکه فصل رویش سبزینه می رسی
عمری به انتظار تو هستم نیامدی

رسوای شهر و مضحکه این و آن شدم
گفتند مست و باده پرستم ... نیامدی

گاه از نگاه بیدلی ام شکوه می کنم
عمری کنار جاده نشستم نیامدی

از اشتیاق دیدن تو دل نمی کَنم
ای نور دیده ساده به دستم نیامدی

روز ازل به چشم تو دلداده ام نمود
هر جرعه ای به جام الستم... نیامدی

علی معصومی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد