تو ماه نو به خطر با توی نمی ارزم
که پا به پای تو در شب روی نمی ارزم
نه هوشیارم از این دست پای تا سر مست
ولی چه سود به برگ موی نمی ارزم
بزن به سرزنشم چوب ناز دستت آی
به پیشگاه تو در پادوی نمی ارزم
چه توده ام اگر از سنگ تیره و دو رگه
هزار تکه شوم لولوی نمی ارزم
مرا به هیچ نگیری دمی که پیش دوم
چه بندی ام به سر گیسوی نمی ارزم
کتاب کهنه ی افسانه های بی جلدم
قدیمی ام به نگاه نوی نمی ارزم
فدای گندم عشقم به غیر این ای ماه
اگرچه حافظ شهرم جوی نمی ارزم
محمدیزدانی جوینده